کد مطلب:129918 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:137

خطبه امام زین العابدین
امام (ع) تنها به ذكر آیه های شریف تطبیق یافته بر اهل بیت (ع) بسنده نكرد، بلكه در مقابل یزید سركش موضعی قاطع گرفت، با استواری تمام رو در رویش ایستاد و با كمال دلیری با او سخن گفت. حضرت به این نیز بسنده نكرد، بلكه رشته ی سخن را به دست گرفت و با مخاطب قرار دادن عموم مردم، از روی آنچه سالها پوشیده بود پرده برداشت؛ و این هنگامی بود كه خطیب شامی در سخنانش رضایت آفریدگان را با خشم آفریدگار معامله كرد.

خوارزمی گوید: نقل شده است كه یزید فرمان داد منبر و خطیبی آوردند تا به بدگویی حسین (ع) و پدرش بپردازد. [1] خطیب بر فراز منبر رفت و پس از حمد و ثنای الهی از علی و حسین (ع) بد گفت و هر چه توانست از معاویه و یزید تعریف و تمجید كرد. در این


هنگام علی بن الحسین (ع) فریاد برآورد و خطاب به او گفت: وای بر تو ای سخنگو! خشنودی آفریدگان را با خشم آفریدگار معامله كردی و آتش جهنم را بر خود خریدی.

آن گاه فرمود: ای یزید! اجازه بده تا بر این چوب ها بالا روم و سخنانی بر زبان آورم كه هم خشنودی خداوند در آن باشد و هم كسانی كه در اینجا نشسته اند، پاداش و ثواب ببرند.

یزید نپذیرفت، ولی مردم گفتند: ای امیرمؤمنان، اجازه بده تا بالا رود، شاید چیزی از او بشنویم. یزید گفت: اگر او از منبر بالا رود، تا من و خاندان ابوسفیان را رسوا نكند پایین نمی آید. [2] گفتند: مگر او چقدر چیز بلد است؟ گفت: او از خاندانی است كه دانش با جانشان آمیخته و علم به آنها خورانده شده است.


به هر حال مردم آن قدر اصرار كردند تا به او اجازه ی بالا رفتن داد. حضرت بر فراز منبر قرار گرفت و پس از حمد و ثنای الهی چنان خطابه ای خواند، كه اشك چشم ها جاری شد و دلها به لرزه در آمد.

حضرت فرمود: شش چیز به ما داده شده است و به هفت چیز برتری یافته ایم. دانش، بردباری، جوانمردی، شیوایی سخن، دلاوری و دوستی در دلهای مؤمنان به ما عطا شده است؛ و برتری های ما اینهاست: پیامبر برگزیده، محمد (ص)، از ماست. صدیق (علی (ع)) از ماست. جعفر طیار از ماست. (حمزه) شیر خدا و رسول (ص) از ماست. سرور زنان عالم، بتول، از ماست. دو سبط این امت و دو سرور جوانان بهشت از ما هستند. هر كس مرا می شناسد كه می شناسد و برای كسانی كه مرا نمی شناسند حسب و نسب خویش را باز می گویم: منم فرزند مكه و منی، منم فرزند زمزم و صفا، منم فرزند آنكه زكات را در ردا حمل می كرد. منم فرزند بهترین كسی كه پیراهن و ردا پوشید. منم فرزند بهترین كسی كه نعلین و كفش به پا كرد. منم فرزند بهترین كسی كه طواف و سعی به جای آورد. منم فرزند بهترین كسی كه حج گزارد و لبیك گفت. منم فرزند كسی كه با براق به آسمان برده شد. منم فرزند كسی كه از مسجدالحرام به مسجدالاقصی برده شد - منزه است كسی كه او را سیر داد - منم فرزند كسی كه جبرئیل او را به سدرة المنتهی رساند. منم فرزند كسی كه نزدیك و نزدیك تر شد تا به قاب قوسین یا نزدیك تر رسید. منم فرزند كسی كه با فرشتگان آسمان نماز گزارد. منم فرزند كسی كه خدای بزرگ وحی كرد بر آنچه وحی كرد. منم فرزند محمد مصطفی (ص).

منم فرزند علی مرتضی. منم فرزند كسی كه با مشركان جنگید تا آنكه لا اله الا الله گفتند. منم فرزند كسی كه در حضور رسول خدا (ص) با شمشیر ضربت زد؛ و با دو نیزه جنگید و دو بار هجرت كرد و دوبار بیعت نمود و به دو قبله نماز گزارد، در بدر و حنین جنگید و چشم به هم زدنی به خداوند كفر نورزید. منم فرزند شایسته ترین مؤمنان، وارث پیامبر، در هم كوبنده ی ملحدان، فرمانروای مسلمانان، نور مجاهدان، زینت عبادتگران، افسر گریه كنندگان، شكیباترین شكیبایان و برترین شب زنده داران آل یاسین و خاندان رسول پروردگار عالمیان. منم فرزند تأیید شده ی توسط جبرئیل و یاری شده توسط میكائیل.


منم فرزند حمایت كننده از حریم مسلمانان و كسی كه با پیمان شكنان و ستمگران و خوارج پیكار كرد و با دشمنان ناصبی اش جنگید؛ و پرافتخارترین فرد قریش و نخستین كس از مؤمنان كه خدا را لبیك گفت. پیشگام ترین پیشگامان، در هم كوبنده ی تجاوزگران، بنیان كن مشركان و تیری از تیرهای خدا بر ضد منافقان، زبان حكمت عابدان، یاور دین خدا، ولی امر خدا، باغ حكمت خدا و ظرف علم خدا. جوانمرد و بخشنده؛ بزرگوار و پاكیزه ای از سرزمین بطحا، راضی به رضای خدا و مورد رضای پروردگار. پیشاهنگ، رادمرد، شكیبا و بسیار روزه دار؛ پاكیزه و استوار، دلاور و پربخشش. بركننده ی ریشه ستمگران؛ پراكنده ساز احزاب. از همه مهربانتر، بخشنده تر و زبان آورتر، مصمم و سر سخت تر، شیر دلاور، ابر پرباران. در میدان جنگ دشمنان را در هم می شكست و چونان تندباد، دشمنان را به سان خار و خاشاك از هم می پاشید. سنگ زیرین آسیا. شیر حجاز، صاحب اعجاز، سپهر لار عراق، امام به نص و استحقاق؛ مكی، مدنی، ابطحی، تهامی، خیفی، عقبی، بدری، احدی، شجری، مهاجری، سرور مردم عرب و شیر میدان كارزار؛ وارث مشعر و منی؛ پدر دو سبط: حسن و حسین. مظهر عجایب، پراكنده ساز سپاه های زبده؛ برق جهنده، نور شتابنده؛ شیر پیروز خدا، خواسته ی هر جوینده؛ بر هر پیروزی پیروز، این جد من علی بن ابی طالب است.

منم فرزند فاطمه ی زهرا، منم فرزند سرور زنان، منم فرزند پاكیزه ی بتول، منم فرزند پاره ی تن رسول... [3] .


گوید: او پیوسته «منم منم» می گفت و خود را معرفی می كرد، تا آنكه صدای گریه و زاری مردم بلند شد و یزید كه بیمناك برخاستن فتنه بود، به مؤذن دستور داد كه اذان بگوید. پس سخن امام (ع) قطع شد و حضرت خاموش گشت.

چون مؤذن گفت: «الله اكبر» علی بن الحسین (ع) گفت: بزرگی را بزرگ شمردی كه هیچ كس را با او قیاس نتوان كرد و با حواس درك نگردد. هیچ چیز از خدا بزرگ تر نیست.

مؤذن گفت: «أشهد ان لا اله الا الله»، علی [بن الحسین (ع)] گفت: مویم و پوستم و گوشتم و خونم و مغزم و استخوانم به آن گواهی می دهد.

هنگامی كه گفت: «اشهد أن محمدا رسول الله»، علی [بن الحسین (ع)] از بالای منبر رو به یزید كرد و گفت: ای یزید! آیا این محمد جد توست یا جد من؟ اگر بگویی كه جد توست، دروغ گفته ای و اگر بگویی كه جد من است، پس چرا خاندانش را كشتی؟

گوید: چون مؤذن از اذان و اقامه فراغت یافت، یزید پیش رفت [4] و نماز ظهر را به جای آورد. [5] .

این خطبه را بسیاری از مورخان و سیره نویسان نقل كرده اند. برخی آن را به طور كامل نقل كرده اند، مانند ابن اعثم [6] ، خوارزمی [7] ، محمد بن ابی طالب [8] برخی بیشترش را نقل كرده اند، مانند ابن شهر آشوب

[9] و مجلسی [10] برخی پاره ای از آن را نقل كرده اند،


مثل ابوالفرج اصفهانی [11] ؛ و برخی تنها به اشاره و ذكر مقدمات آن بسنده كرده اند، مثل ابن نما [12] و سید بن طاووس [13] .


[1] در الفتوح (ج 2، ص 185) آمده است: آن گاه يزيد خطيب را فراخواند و فرمان داد تا منبري آماده كردند. پس به خطابه خوان گفت: منبر برو و مردم را از بدي هاي حسين و علي (ع) و كارهايي كه كرده اند آگاه ساز.

در المناقب (ج 4، ص 168) و كتاب الاحمر آمده است: اوزاعي گويد: هنگامي كه علي بن الحسين (ع) و سر پدرش را نزد يزيد در شام آوردند، به خطيبي توانا فرمان داد: دست اين جوان را بگير و با خود به منبر ببر و مردم را نسبت به سوءنظر پدرش و جدش و جدايي آنان از حق و ستم بر ضد ما آگاه كن. گويد: او همه ي بدي ها را به آنان نسبت داد و چون پايين آمد، علي بن الحسين (ع) از جاي برخاست و پس از حمد و ثناي الهي گفت....

[2] طبرسي مشابه اين [قضيه] را درباره ي سيدالشهدا در زمان معاويه نقل كرده است. او از موسي بن عقبه نقل كرده است كه گفت: به معاويه گفته شد: مردم به حسين بن علي (ع) چشم دوخته اند، كاش فرمان مي دادي كه منبر برود و خطبه بخواند. زيرا زبانش بند مي آيد و لكنت دارد. گفت: «ما درباره ي حسن (ع) نيز همين گمان را داشتيم، اما كار به آنجا كشيد كه او در چشم مردم بزرگ شد و ما را رسوا كرد». ولي مردم آن قدر اصرار كردند كه به حسين (ع) گفت: اي ابا عبدالله، كاش منبر مي رفتيد و خطبه مي خوانديد. حسين (ع) منبر رفت. خداي را حمد و سپاس گفت و بر پيامبرش درود فرستاد. در اين حال از مردي شنيد كه مي گفت: اين كه خطبه مي خواند كيست؟ حسين (ع) گفت: ما حزب پيروزمند خدا، خاندان نزديك رسول خدا (ص)، و اهل بيت پاكيزه ي او و يكي از دو چيز گرانبها هستيم؛ كه رسول خدا ما را دوم كتاب خدا قرار داد. كتابي كه تفصيل همه چيز در آن است، باطل نه از پيش به آن وارد نه از پس. در تفسير قرآن بر ما تكيه مي شود، تأويلش ما را به عقب نمي اندازد، بلكه از حقايقش پيروي مي كنيم. پس، از ما اطاعت كنيد. چرا كه اطاعت ما واجب است و همپايه اطاعت از خدا و پيامبرش مي باشد. خداي عزوجل فرموده است:«خدا و پيامبر را اطاعت كنيد و از اولوالامر فرمان بريد و چون در امري اختلاف كرديد، آن را به خدا و پيامبر ارجاع دهيد» (نساء، 59)؛ فرمود: «و اگر آن را به پيامبر و اولوالامرشان برگشت مي دادند، از حقيقت امر آگاه مي شدند و اگر فضل و رحمت خدا نبود، جز اندكي همگي از شيطان پيروي مي كرديد (نساء، آيه 83). از اينكه به نداي شيطان گوش فرادهيد شما را بيم مي دهم. چرا كه او دشمن آشكار شماست و در آن صورت مانند دوستانش خواهيد بود كه به آنها گفت: «امروز هيچ كس بر شما پيروز نخواهد شد و من شما را پناه خواهم داد. ولي وقتي دو گروه رو در رو شدند به عقب بازگشت و گفت: من از شما بيزارم» (انفال، آيه 48). آن گاه از شمشيرها ضربت خواهيد خورد، نيزه ها به تن شما فرود خواهد رفت، عمودها شما را خرد خواهد كرد و تيرها شما را هدف خواهد گرفت. سپس ايمان كساني كه پيش تر ايمان نياورده و در ايمانشان خيري كسب نكرده باشند پذيرفته نمي گردد.

معاويه گفت: اي ابا عبدالله! بس است، حق سخن را ادا كردي! (الاحتجاج، ج 2، ص 94).

[3] اين فراز خطبه در مناقب چنين آمده است: منم فرزند علي مرتضي، منم فرزند فاطمه ي زهرا، منم فرزند خديجه ي كبري، منم فرزند كسي كه او را ظالمانه كشتند، منم فرزند كسي كه او را از پشت سر بريدند، منم فرزند كسي كه تشنه جان داد؛ منم فرزند افتاده به خاك كربلا، منم فرزند كسي كه عمامه و ردايش را غارت كردند، منم فرزند كسي كه فرشتگان آسمان و زمين برايش گريستند، منم فرزند كسي كه جنيان زمين و پرندگان آسمان برايش نوحه سرايي كردند، منم فرزند كسي كه سرش را روي نيزه هديه مي دهند، منم فرزند كسي كه خانواده اش را از عراق به شام به اسارت مي برند. اي مردم خداوند متعال ما را در بوته ي آزمايشي نيكو قرار داد و پرچم هدايت و عدالت و تقوا را به ما سپرد و پرچم گمراهي را به دشمنان ما داد. ما اهل بيت را به شش خصلت يعني دانش، بردباري، شجاعت، بخشندگي، محبت و جاي داشتن در دل مؤمنان فضيلت بخشيده است؛ و به ما چيزهايي عطا كرده كه به جهانيان پيش از ما نكرده است. آمد و شد فرشتگان و فروفرستادن كتابهاي آسماني را در ما قرار داده است.

[4] در الفتوح آمده است: يزيد پيش رفت و با مردم نماز ظهر را برگزار كرد. چون از نمازش فراغت يافت، فرمان داد تا براي علي بن الحسين (ع) و خواهران و عمه هايش خانه اي آماده كردند. آنان در آنجا سكونت گزيدند و چندين روز براي حسين (ع) نوحه سرايي و گريه كردند.

[5] مقتل خوارزمي، ج 2، ص 7169.

[6] الفتوح، ج 2، ص 185.

[7] مقتل خورازمي، ج 2، ص 69.

[8] تسلية المجالس، ج 2، ص 391؛ بحارالانوار،، ج 45، ص 137، به نقل از صاحب المناقب.

[9] المناقب، ج 4، ص 168.

[10] بحارالانوار، ج 45، ص 161، ح 6.

[11] مقاتل الطالبيين، ص 121.

[12] مثيرالاحزان، ص 102.

[13] الملهوف، ص 19.